دلم یه عید قدیمی میخواد
از اون عیدا که لباس صورتی آستین پفی با دامن چین دار سفید میپوشیدم و مامان برام کفش بند دار سفید میخرید.
که بابا با یه تنگ ماهی می اومد خونه و موقع تحویل سال از لای قرآن ازش عیدی میگرفتم و میتونستم از ته دل ببوسمش
که مامان با دستای همیشه سبزش گندم ها رو سبز میکرد و وقتی میخندید هزار بار زیباتر میشد
که مرذم دلشون خوش بود و با هم مهربونتر بودند
نه کاسب و دنبال حرف و دعوا
یه عید بدون غم و رنج و دلهره.
درباره این سایت